خار بودم خواستم تا گل کنم خوشبو شوم


درس خواندم تا که شايد با کسان همسو شوم 


جوجه اردک بودم و زشت شبيه قصه ها  


آرزو ميداشتم تا لحظه اي يک قو شوم


دختر همسايه مان کارش درست و بيست بود


غبطه ميخوردم به حالش خواستم چون او شوم


من دلم ميخواست پيش اين و آن پيچيده و .


مثل يک مجهول در مجهول ، تو در تو شوم


من شب و روزم همه صرف کتاب و درس شد


اين دليلي شد که من دور از همه کم رو شوم


پيش چشم اين و آن من بارها جاي کباب !!


رد شدم از امتحان تا کتلت و کوکو شوم


چشم هايم را دو دستي دادم و اما سرم


فسفرش را سوخت تا من عالمي بي مو شوم


اين غزل حرفش همين است که در عمر گران


من چقدر زجر کشيدم تا که دانشجو شوم


 


 


سجاد صادقي


 


 


نشاني:


http://man-e-ordibeheshti.blogfa.com


 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

صدای مادنگار Cassie روستای اَشینه Ashineh Amy Erin قهوه و سرقت #FeelingS سایت متین معینی