در من بگيران با لبانت طعم نعنا را
بردار از مويت فشار روسريها را
حالا بيا يک کودتاچي در تنت باشم
در بازوانم دل بزن احساس دريا را
هي موج شو بر صخرههاي سينهام بشکن
هي ذره ذره در تنت آواره کن ما را
بگذار تا لکنت بگيرم در لبان تو
طعم تمام شعرهاي خوب دنيا را
در چين دامانت بلرزان تار و پودم را
محکم بکوبان بر سر غمهايمان پا را
امشب قيامت کن مرا آتش بزن در عشق
زير و زبر کن خلوت اين مرد تنها را
عطر تنت را در نفسهايم رهاتر شو
ارديبهشتي کن برايم صبح فردا را
موهاي زاغت را بپيچان دور بازوهام
لنگر بگير آهسته در من روسريها را.
هادي نژاد هاشمي
درباره این سایت